امیرعلی و زهرا و صبا
پسر گل من تو پاساژ خیلی شلوغی میکردی و به همه ی مغازه ها سرک میکشیدی و ما هم مجبور بودیم با شما یکی یکی به همه ی مغازه ها سر بزنیم بغل هیچ کسم نمیرفتی . اخر سر این عروسکای شارژی رو دیدیم و یکی برات اجاره کردیم و سرت گرم بازی با اون شد و اجازه دادی که من و عمه جون خریدامونو انجام بدیم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی